یا زهرا
شمع من سوسو مزن حیدر خجالت میکشد
دست بر پهلو مزن حیدر خجالت میکشد
خواستی برخیزی از جای به علی خود بگو
هی به فضه رو نزن حیدر خجالت میکشد
جان من برلب رسید از سرفه هایت جان من
خانه را جارو مزن حیدر خجالت میکشد
من خودم گیسوی زینب را مرتب میکنم
شانه بر گیسو مزن حیدر خجالت میکشد
در میان بسترت وقتی که می آیم بمان
اینچنین زانو مزن حیدر خجالت میکشد
یا ام ابیها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0